متن پیش رو صحبتهای حجت الاسلام حسین میرزایی است که در سال 1390 بین دو نماز در مدرسه میرزا حسین ایراد گردیده است.
1- نگرش سیستمی به دین
بسم الله الرحمن الرحیم. بعضیها مایلاند که به دین یک نگاه سیستمی
داشته باشند. نمیخواهند اجزای دین را تک به تک مورد بررسی قرار دهند بلکه
میخواهند مثل یک دستگاه ببینند. برای این نگاه شاید بتوان گفت تا حالا
حدود 10 مورد طرح از بزرگانی که نوادر تاریخ ما بوده اند ارائه شده است،
یکی از اینها همین است که بهتان میگویم؛ طرحی که کل سیستم دین را با هفت
هشت تا کلمه میتواند طراحیش را شکل دهد. این هفت هشت تا کلمه یکیاش
خداست، یکیاش واسطه، میخواهی اسمش را ولی یا هرچیز دیگر بگذار. یکیاش
انسان است، یکیاش دنیاست، یکیاش برزخ است، یکیاش قیامت است، جهنم است،
بهشت و ابلیس.
به طوری که راهی است شامل دنیا، برزخ، قیامت، جهنم و
بهشت. انسانی است در این راه حرکت میکند، خدایی است که تمام مجموعه را
هدایت میکند و چه و چه، واسطهای است بین خدا و انسان که ممکن است بگویید
قرآن است، ممکن است بگویید نبی یا ولی است و دشمنی است به نام ابلیس که
میگردانند و اگر بخواهیم بگوییم که ایده این حرف را من از کجا بدست آوردم
باید به شما بگویم نامه 31 نهج البلاغه، بنیان این ایده را ایجاد کرد و بعد
در سالهای بعدی تکمیل شد که شاید انسان بگوید معارفی که مطرح شده در قرآن
کریم، در یک چنین سیستمی قابل تحلیل است. البته این یک پیشنهاد است؛ یک
سیستم را ممکن است افراد مختلف از زوایای گوناگون به آن نگاه کنند. بعضیها
به بعضی از اجزایش نگاه میکنند. کسانی که کل سیستم را میتوانند ببینند
خیلی کماند. علیالقاعده سیستم دین را ما معتقدیم ائمه هدی (صلی الله علیه
و آله) آنها هستند که کل سیستم را میتوانند ببینند. لذا به این آسانی آدم
زیر بار سیستمیکه غیر معصوم ارائه کرده باشد نمیرود. خیلی سخت است که
کسی بتواند قبول کند تمام این سیستم را یک آدم معمولی به دست آورده باشد.
این یک پیشنهاد. مثل ابن سینا، مثل ملاصدرا، مثل ملااحمد نراقی، مثل خواجه
عبدالله انصاری، مثل ابن عربی، و بعضی دیگر اینها هرکدامشان تلاش کردهاند
یک سیستم ارائه کنند. بعد براساس سیستمشان تفصیلا بحث کردهاند.
ضمن اینکه آدم میتواند با استفاده از آیات و روایات ائمه علیهم السلام مدلهای مختلف را در این فضا بریزد. صلواتی عنایت فرمایید.
2- واسطه فیض بودن
سلام علیکم؛ بسم الله الرحمن الرحیم. هر اندازهای که آدم پاک و صاف
میشود، مجرای خیر بیشتری در عالم قرار میگیرد. هراندازه که شیله پیله و
ناخالصی داشته باشد، از این فیض محروم میشود؛ یعنی هر وقت شما خواستید
برای کسی کار بکنید این فرد راحت میپذیرد که کار بکنید برای او؛ بله؟
خداوند تبارک و تعالی برعکس است. منت از کسی نمیپذیرد، اگر هم کسی خواست
برایش کار کند منت هم سرش میگذارد و اگر شما دقت کنید بزرگترین خیرات عالم
توسط پاکترین انسانها جاری شده و اگر انسان، موفق به انجام کار خیری
نمیشود، جاهایی یک ایرادهایی دارد. پاکترین انسان، وجود مقدس نبی اکرم
(صلی الله علیه و آله) است که یکی از خیرات و برکات ایشان امیرالمؤمنین
(علیه السلام) است. یکی از خیرات و برکات ایشان قرآن کریم است. یکی از
خیرات و برکات آن بزرگوار وجود مقدس حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) است.
ببین چقدر باید اوصاف، پاک باشد، حسابی باشد که وجود مقدس امیرالمؤمنین
(علیه السلام) که دیگر وصف ایشان ناگفتنی است، یکی از خیراتش باشد. ما هم
همین جوریم. هر اندازه که پاک و صاف میشویم مجرای فیض بیشتری قرار
میگیریم؛ و بالعکس. صلواتی عنایت کنید.
3- سبب التدمیر سوء التدبیر
بسم الله الرحمن الرحیم. در روایت از امام علی علیه السلام داریم که سبب
التدمیر سوء التدبیر. اگر یک جا ویران شده از بین رفت، بدانید تدبیر درستی
برای آن نبوده است. تدمیر یعنی ویرانی، نابودی. تدبیر هم یعنی عاقبت
اندیشی، آخربینی. یک روایت دیگر هم داریم که در مورد حزم و دوراندیشی است؛
در روایت داریم که الاحتراس من الناس به سوء الظن هو الحزم. اِ آقا حُسنِ
ظن باید داشته باشیم؟! درباره سوء ظن 4 منظر وجود دارد. شما نسبت به خداوند
تبارک و تعالی حسن ظن باید داشته باشید. نسبت به خودت سوءظن؛ نسبت به مردم
درکاری که ممکن است نفع یا ضرر برایت داشته باشد سوءظن. نسبت به مردم در
کاری که ربطی به تو ندارد به تو سود یا زیانی نمیرساند حسن ظن. این روایت
فرمود چی؟ الاحتراس من الناس، حراست کردن از مردم، سوءظن بواسطه بدگمانی
نسبت به مردم هو الحزم. اگر دوراندیشی وجود داشته باشد همین است. منتها با
این تفصیل که عرض کردم. یک جا فرد کلید می اندازد، در قفل یک خانه، حسن ظن
باید داشته باشی درسته؟ ربطی به تو نداره اصل بر این است که خانه خودش است
که دارد کلید در آن میاندازد. ولی وقتی شما داری با یک کسی معامله میکنی
یا به عبارتی در تجارت؛ اینجا اصل حسن ظن نیست، حسن ظن اینجا اسمش چیست؟
]حماقت[! آفرین و به زبان اصفهانیها همین است که آقا فرمودند! سرتان را
درد نیاورم. صلواتی عنایت کنید.
4- القائات شیطان
بسم الله الرحمن الرحیم. شیطان برای هرکدام از ماها از خدا دو فرزند طلب
کرده. شنیدهاید که؟ بحار جلد 11 صفحه 147. آیه 53 سوره اسراء میفرماید که
«اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. و قل لعبادی یقول التی هی احسن» بعد
پیغمبر میفرماید ای مردم با هم خوب حرف بزنید. چرا؟ «ان الشیطان ینزع
بینهم» میدانید چکار میکند؟ برای هرکدام ما دو تا فرزند دارد دیگر. یکی
زیر گوش راست ایستاده و یکی دیگر هم زیر گوش چپ. القا میکند به او که این
را بگو! حرف بیخود میزند. به این یکی القا میکند که تو هم این را بگو. یه
حرف بیخود هم این میزند. دوباره به او القا میکند که تو هم این را بگو؛
آن میگوید این هم میگوید. یک دفعه میبینی سر هیچی به جنگ کشیده شد. تا
ریشهیابی میکنی میبینی بابا اینها کارهای نبودهاند. آن بچه شیطانهایی
که مأمور اینها بودند یکی از کارهاشان این بود که دعوا درست کنند. خدای
متعال میفرماید «وقل لعبادی یقول التی هی احسن ان الشیطان ینزع بینهم ان
الشیطان کان للانسان عدو مبین». صلواتی عنایت فرمایید.
5- چهار پارامتر مدیریت
بسم الله الرحمن الرحیم. این مال شماست آقای عندلیب و رفقایتان. در روایت
است که «نه هرکسی که نیت و آهنگ کاری را کرد موفق به انجام آن کار هم
میشود. بلکه قدرت انجام آن کار را هم میخواهد. و نه هرکسی که قدرت انجام
کاری را دارد میتواند آن کار را انجام دهد؛ الّا اینکه توفیق الهی هم
نصیبش بشود. و نه هرکسی که توفیق الهی هم نصیبش شد میتواند کاری انجام
دهد، الاّ اینکه درست هم از عهده انجام دادن آن کار بربیاید.» پس اگر
خواستید کاری اتفاق بیفتد در عالم حداقل 4 پارامتر با هم نیاز است. هم باید
آهنگ و نیتش را داشته باشید هم قدرت انجام کار داشته باشید، هم توفیق الهی
رفیقتان شود و هم خوب در عمل از عهده اجرای آن بربیایی. شاید به
برنامهریزی و امثال این برگردد. روایت را اگر خواستید ببینید در میزان
الحکمه، روایاتی که در باب سعادت یک انسان آمده تقریبا آخرین روایات یک
چنین مضمونی را دارد. کسانی که دنبال مدیریت کردن میگردند، این روایت به
درد کارشان میخورد. صلواتی عنایت فرمایید.
6- برای چه زندهای؟
بسم الله الرحمن الرحیم. ان شاء الله ما امشب مدرسه هستیم درخدمت دوستان.
اگر کسی کاری داشت درخدمتیم. البته کارهایی که در وقتهای معمولی هم میشود
انجام داد اینها را بگذارید کنار.
هیچوقت به این سؤال فکر
کردهاید که تا کی حاضرید زندگی کنید؟ و اگر چه اتفاقی بیفتد میگویید که
خدایا بس است، دیگر نمیخواهم باشم. البته سؤالم سؤال این آدمهای وامانده
در به در نیست که یک دفعه عصبانی میشوند که «الهی خدا مرا از این وسط
بردار. تا چطور بشوم...!» فکر کردهاید؟ چطور بشه شما بگویید دیگه
نمیخوام؟ دیگر نمیخواهم باشم. ]مکث[ من فکر کردهام. دو تا دلیل دارد
آنها مال خودم است و نمیخواهم به کسی بگویم. یه حرف دیگر هم آدم میتواند
بزند و آن اینکه من به گمانم زندگی بی خدا ارزش این را ندارد که آدم ادامه
دهد! یک وقت برایتان خواندهام این بیت فروغی بسطامی «کوتاه نظر غافل از آن
سرو بلند است/ کین جامه به اندازهی هرکس نبریدند».
اگر توانستیم
با خداوند متعال رفیق شویم، آن وقت دیگر مهم نیست که کجا زندگی میکنیم، چه
ساعتی، در این شهر هستی در آن شهری، در دنیایی در برزخی، در قیامتی، کجا؟
هیچ مهم نیست. اگر خدا را بشناسیم، با خدا رفیق باشیم، اینکه من کجا باشم،
چی بخورم، لباسم چی باشه، حالا چطور میشه، حالا چطور نمیشه، این مال
اونهایی است که یار و رفیقشون خدا نیستند. «مردان خدا پرده پندار دریدند،
یعنی همه جا غیر خدا هیچ ندیدند.» شما عاشق هرکسی باشی، هرکسی محبوبت
باشد، برای ملاقات با او محدودیت زمان داری، محدودیت مکان داری، مهمتر از
اینها محدودیت جلوه داری! اما اگر یارت، رفیقت، معشوقت، محبوبت خدا باشد به
هر چیزی که نگاه میکنی در هر زمانی که باشی، در هر مکانی که باشی،
جلوهای از رخ او را میبینی. جلوهای از رخ یار میبینی. محدود نیستی.
اونهایی که ما سروکاری با ایشان در فضای علم النفس داشتهایم، قاعده وسعت و
نظر نفس را گفتهایم برایشان و گفتهایم قبر انسان همان جایی است که به آن
توجه میکند. چرا توجه به خداوند تبارک و تعالی، منجر به این نمیشود که
انسان در یک قبر دیگر گرفتار بشود؟ بنا بر این قاعده آدم مطمئناً گرفتار یک
قبری می شود. پس آدمی هرجا که توجه کند همانجا قبرش میشود و آنجا گرفتار
میشود. میدانید چرا؟ علتش این است که به هرجا توجه میکنی محدود است؛
حداقلش این است که به حدود وجود محدود است، میشود قبر. چهارچوب برایت درست
میکند. اما اگر توجه کردی به خداوند تبارک و تعالی، با یک وجود لاحد
مواجه میشوی، پس اینجا دیگر قبر نیست. «غلام همت آنم که زیر چرخ کبود/ ز
هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است».
بعضی وقتها آدم به خاطر گناهانی
که انجام میدهد استغفار میکند، بعضی وقتها آدم در یک حالتی قرار میگیرد
که به خاطر کارهای خوبی که انجام داده (و دچار غفلت از خدا شده) استغفار
میکند. گاهی وقتها آدم در شرایطی قرار میگیرد که به خاطر لحظاتی که از
خداوند تبارک و تعالی غافل بوده استغفار میکند. گاهی وقتها آدم در جایی
قرار میگیرد، درحالتی قرار میگیرد که از این استغفار آخری، استغفار
میکند! که چرا آن لحظهای که من متوجه تو بودم به جای اینکه به تو توجه
کنم، به غیر تو که همان لحظات غفلت از تو بود توجه کردم. جدی اگر اینها
آدماند، ماها چه هستیم. اگر ماها آدمیم، اینها چه هستند؟ من شنیدهام با
واسطه، یه وقتی حضرت امام (ره) به کسی فرموده بودند که من در محضر خدا هستم
و عالم در محضر من است.
اگر من و تو اهل سیر و سلوک و این
چیزهاییم، اگر من و تو بهرهای از این چیزها بردهایم، پس چرا اثرش در من و
تو نیست؟ کو اثرش؟! اگر من و تو اهل یقینیم یقین حداقل 10 تا اثر دارد،
چرا انگار هیچ چیاش در من و تو نیست؟ سخت هم نیست برادر من. امام سجاد
(علیه السلام) در دعای ابوحمزه ثمالی میفرماید «و انّ الراحل الیک قریب
المسافة» چرا؟ بهت میگویم. «یک قوم نکوشیده رسیدند به مقصد/ یک قوم دویدند
و به مقصد نرسیدند» این بی عدالتی نیست؟ که بعضیها تلاشی نکنند و برسند
به مقصد، و بعضیها بدوند و به مقصد نرسند؟ نه، بی عدالتی نیست. آن دسته که
میدوند و به مقصد نمیرسند برای اینکه راه را گم کردهاند. هدف را گم
کردهاند. هرچه هم که میدوند به مقصدشان نمیرسند. آنهایی هم که نکوشیده
به مقصد میرسند آنهایی هستند که هدف در دل خودشان است!
«سالها دل طلب جام جم از ما میکرد/ آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود/ طلب از گمشدگان لب دریا میکرد»
آن گوهر و صدف بالاترین بازتابهایش را در دل خودش میدانست، یک مقداری
زنگار را از آیینه دلمان پاک کنیم، آن وقت جلوه یار را میبینیم. پس درست
است «انّ الراحل الیک قریب المسافة» یک قوم نکوشیده رسیدند به مقصد، چون
مقصد پهلوی خودشان است، یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند. برگردیم به اول
کار. برای چه زندهای؟
چطور بشود دوست داری دیگه نباشی؟ اگر الآن
به تو بگویند تو 70 سال هم زندگی بکنی به فلان هدف نمیرسی، پیدا کردهای
این هدف چیست؟ اگر به تو بگویند به این هدف نمیرسی، بگی خدایا بسام است
دیگر.
ان شاالله به آن فکر میکنیم و ببینیم چه میشود. صلواتی عنایت فرمایید.
7- جنگ تمام عیار
بسم الله الرحمن الرحیم. همینطور که مشغول ذکرید دوسه تا تذکر عرض میکنم.
ما امروز با 20 میلیون آدم روبه روییم، فقط در کشور خودمان، کاری با مردم
دنیا نداریم، این بندگان خدا تفکر صحیح اسلامی بهشان نرسیده است. نوع نگرش
اسلام، اسلام هم که میگویم نمایندهاش معلوم است کیست؛ نماینده اسلام
پیامبرند و قرآن و اهل بیت (صلی الله علیه و آله). در نهان فعل هم،
اماماند و آقا؛ آن اصل و ریشه، این شاخه و میوه. چون این مسأله واضح شده،
هرکس از راه میرسد به زعم خودش یک پسوند اسلامی میچسباند و به خورد خلق
الله میدهد. ما هم در میان خودمان، وظیفه ماست دیگر، گفتهام بهتان، حالا
اگر ماهواره یه وقت به آسمان نفرستادیم به جهنم که نفرستادیم، حالا دین
مردم که به شما مربوط است که! آن را هم باید بفرستید، ماهواره هم باید
بفرستید در آسمان. از جهت علوم فنی و تکنیکی هم شما باید در صدر جهان باشید
ولی به من و توی آخوند مربوط نیست، مربوط به مهندسهاست. شما هم در خود
فضای حوزهتان دائم روی طبل فقه و اصول میکوبید و اصلا اگر کسی در فضای
فقه و اصول کار نکرده باشد عالم نمیدانیدش. یه بیسوادی در حوزه، این هم یه
کِرّ و شِرّی کرده است، به یه فرعیاتی پرداخته است. آن وقت متوجه این
نیستی که برادر من، کسی که خدا را قبول ندارد که حجاب رعایت نمیکند! کسی
که پیغمبر قبول ندارد که احکام شرع نمیفهمد یعنی چه! میگوید من پیغمبر تو
را هم قبول ندارم. حالا میگویی احکام شرعی رعایت بکنم؟! آن وقت چه کسی
خدایش میشود؟ خدایش میشود ابلیس. چه کسی پیغمبرش میشود؟ دانشمند غربی.
امام معصومش که میشود؟ شاگردهای برجسته دانشمندان غربی! این هم شد دین
جدید!
از آن طرف فقط هم خدا وکیلی جنگ علمی نیست. اگر فقط جنگ
علمی بود باز کار آسان بود؛ یک جنگ تمام عیار که در آن سیاست هست، اقتصاد
هست، شهرت هست، منافع هست، تمام جنود جهل هست، حالا علم هم در آن هست. پس
برادر من نسبت به جهت گیری زندگی، هدفی که داری، عمری که خداوند تبارک و
تعالی در اختیارت قرار داده و امثال این، کمی دقت کن مفت هم نگذرانش.
ببین در دورهای خدا خلقت کرده که یک مجموعهای از چیزها باید باشی
نمیتوانی بگویی من نمیتوانم باشم. باید باشی. از آن طرف امتیازی هم که
میگیری بهتر است. یک وقتی یکی از اصحاب پیغمبر (صلی الله علیه و آله)
درحالیکه حضرت از افراد آخرالزمان تعریف میکردند و میگفتند که یکی از
مؤمنین آن زمان بر 50 تن از شمایی که صحابه من هستید برتری و فضیلت دارند،
این صحابی اعتراض کرد که آقا ما شما را یاری کردیم، ما در جنگ بدر چه کار
کردیم، ما کجا چه کار کردیم! حضرت فرمودند خود تو اگر در آن زمان بودی مؤمن
نبودی. از این طرف کار دشوار است و باید تلاش جدی بکنی از آن طرف هم
امتیازش هم درخور است. کسی که در این فضا میایستد با جدیت کار میکند
امتیاز درخوری هم دارد. وقتتان را، عمرتان را، امکاناتتان را به مفت تلف
نکنید. اگر حالا دیگر هم سن و سالهای ما میگویند ما دیگر وقتی برای از
دست دادن و فرصتی برای تلف کردن نداریم، برای نسل شما از همین حالا باید
این حرف را بزنید. نگویی ما جوانیم حالا یک سعی و خطایی هم میکنیم و
اشتباهی کردیم چطور شد و اینها! اینجور نیست. شما از همین حالا باید
حواستان را جمع کنید و درست هدف گذاری کنید، درست استعداد و علاقه تان را
بسنجید، بشناسید، پیگیری بکنید به یک نقطه حسابی برسید، یک خدمتی به دین
بکنید و الّا هیچ چیز دنیا ارزش این را ندارد که آدم بخواهد به خاطرش زنده
باشد و زندگی کند، هیچ چیز. اگر آدم یک خودسازی بخواهد بکند، اگر آدم
بخواهد یک گسترشی بدهد، حوزه ربوبیت تکوینی که نه، تشریعی خداوند تبارک و
تعالی را، دین را یاری بکند، یک همچین چیزهایی ارزش زندگی کردن داشته باشد و
الّا لذت بخشترین چیز زندگی دنیا بنا بر روایت که نکاح باشد، آن طرف در
بهشتش اینجوری است که یکی از حوریهایش بیایند در این دنیا، به تعبیر حضرت
امام (ره) تمام اهل عالم مدهوش میشوند!
این نکته را هم بگویم و
نماز عشا را بخوانیم، چون بعضی از دوستان هم جلسه دارند باید تشریف ببرند.
برادر عزیز امروز بحمدالله والمنّة در این مدرسه علمی که بتواند استعدادها
و علایق آدمها را تشخیص دهد و راهنمایشان کند که اگر شما در چه مسیری
واقع شدی موفق میشوی، بنا بر این آموزههای دین مبین اسلام ناب محمدی
تولید شده و قابل عرضه هم هست. به دست رفقای خود شما هم این اتفاق افتاده.
به دست دوستان خود شما؛ ما هم کمکی کردیم البته. به فکر بیفتید علمیکه
جوابگوی نیازی از نیازهای جامعه هم باشد تولید کنید، به دست بیاورید، آدمش
باشید که بخواهید.
این که گفتم قابل ارائه است! منتها اگر کسی
بخواهد این علم را همین جور بردارد و برود، به یکی گفت که سرکه هفت ساله
داری؟ گفت آره دارم؛ گفت یه کمش را به من میدهی؟ گفت اگر میخواستم بدهم
اینجوری که سرکه هفت ساله نداشتم. اگر کسانی تمایل دارند فضای استعدادیابی و
علاقه سنجی و امثال اینها برایشان پیش بیاید، چه اینجا، چه جاهای دیگر
کشور، تیمهایمان را حاضریم بفرستیم و این کار را برایشان انجام بدهند ولی
علمش پهلوی خودمان میماند.
8- یک سؤال
سلام
علیکم. فقط یک سوال مطرح میکنم و مزاحمتان نمیشوم. به چه شکلی میشود این
مفاهیم بلند قرآن کریم را با رسانه امروز به مردم ارائه کرد. چه شکلی این
کار را میشود انجام داد؟ صلواتی عنایت فرمایید.
9- گلوله آتش
بسم الله الرحمن الرحیم. خیلی مزاحمتان نمیشوم ولی احساس میکنم
بعضیهایتان جوان نیستید؛ جوانها ولو کاری، یک کار غلط میکنند؛ یه کاری
میکنند ولو غلط. بعضیهای شما انگار غافل غافلید. اصلا متوجه نیستید که
زمان دارد میگذرد، عمر دارد میگذرد، بلکه بهار عمرتان دارد میگذرد.
همینجور بی خیال! نه یک هدف درستی، نه یک راه میزانی، نه یک کاری، نه یک
تلاشی، هیچی! برو بالا. این روحیه جوان نیست، جوان مثل یک گوله آتش است.
صلواتی بفرستید.
10- نیست شدن...
سپهرش به جایی رسانید کار /که شد نامور لل شاهوار
بلندی از او یافت کو پست شد/ در نیستی کوفت تا هست شد
این دریا خداوند تبارک و تعالی است. آن ابر فیض رحمتش است و آن قطره من و
توایم. وقتی بزرگ میشویم، وقتی همه چیز میشویم که بفهمیم هیچ چیز نیستیم.
هیچ چیز. وقتی کوچک میشویم که به خود توجه میکنیم و فکر میکنیم کسی
هستیم. بدترش وقتی است که آدم بگوید من آنم که رستم بود پهلوان! افتخارش به
کس و چیز دیگری باشد نه به خودش. خودش هیچ چیز نداشته باشد، تازه افتخار
هم میکند که منم که فلان. آن است که فلان، تو چی؟ تو که هیچ چیز نیستی که!
و در آخر اینکه: قطره دریاست اگر با دریاست / ورنه آن قطره و دریا دریاست